۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

ابن سيرين

نامش محمد فرزند سيرين بصرى است، در تعبير خواب قدرت فوق العاده اى داشت ، سرچشمه تعبيرش ذوق سالم و فكر نافذ او بود .
در تطبيق خواب با حقايق انسان عجيبى بود ، براى تعبير خواب از لطايف قرآن و روايات استفاده مى كرد .
نوشته اند مردى از او پرسيد : تعبير اذان گفتن در عالم خواب چيست ؟ گفت : رفتن به حج . ديگرى همين مسأله را پرسيد ، گفت : دست به دزدى برده اى . آنگاه درباره اختلاف اين دو تعبير با اينكه خواب هر دو يكى بود گفت : چهره اولى را چهره اى نيكو و پسنديده و دينى ديدم ،
تعبير خوابش را از آيه ( وَاَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالْحَجِّ ) گرفتم . اما چهره دومى را چهره خوبى نديدم ،
تعبير خوابش را از آيه ( اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَيَّتُهَا الْعيرُ اِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ) گرفتم .
ابن سيرين مى گويد : در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم ، زنى زيبا براى خريد به مغازه ام آمد ، در حالى كه نمى دانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق من است ، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد ، ناگهان گفت : اى مرد بزاز ! فراموش كرده ام پول همراه خود بياورم ، اين بغچه را به كمك من تا منزل من بياور و آنجا پولش را دريافت كن ! من به ناچار تا كنار خانه او رفتم ، مرا به دهليز خانه خواست ، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار كرد : مدتى است شيفته جمال توام و راه رسيدن به وصالت را در اين طريق ديدم ، اكنون در اين خانه تويى و من ، بايد كام مرا برآورى ، ورنه كارت را به رسوايى مى كشم .
به او گفتم : از خدا بترس ، دامن به زنا آلوده مكن ، زنا از گناهان كبيره و موجب ورود به آتش جهنم است . نصيحتم فايده نكرد ، موعظه ام اثر نبخشيد ، از او خواستم از رفتن من به دستشويى مانع نشود ، به خيال اينكه قضاى حاجت دارم مرا آزاد گذاشت . به دستشويى رفتم ، براى حفظ ايمان و آخرت و كرامت انسانى ام سراپاى خود را به نجاست آلوده كردم ، چون با آن وضع از آن محل بيرون آمدم ، درب منزل را گشود و مرا بيرون كرد ، خود را به آب رساندم ، بدن و لباسم را شستم ، در عوض اينكه به خاطر دينم خود را ساعتى به بوى بد آلودم ، خداوند بويم را همچون بوى عطر قرار داد و دانش تعبير خواب را به من مرحمت فرمود

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام

ممنون از این که آدرس وبلاگ و گذاشتید

:پیشوای صبوری:

Locations of visitors to this page